موقعك الحالي:صفحة رئيسية>المنتجات
مترادف خرد: حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد خرد: کبیر، بالغ، بزرگ، سالم، نشکسته، حجیم، عظیم جهالت، سفاهت معنی انگلیسی:
Read Moreخرد کردن. 0. اطلاعات بیشتر واژه. مترادف. 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن. انگلیسی. grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish, disintegrate,
Read Moreخرد کردن لغتنامه دهخدا. خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر. (دهار). اِصغار.
Read Moreدیکشنری مترادف طیفی آزاد + خرد فرهنگ مترادف و متضاد ۱. حقیر، صغیر، کوچک ≠ کبیر، بالغ، بزرگ ۲. اندک، کم، ناجیز ۳. شکسته، له ≠ سالم، نشکسته ۴. ریز، ریزه ≠ بزرگ، حجیم، عظیم Multilingual Dictionary
Read Moreمترادف خرد کردن: ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن معنی انگلیسی : break , chip , chop , crush , devastate , grind , sliver , smash , pound , quell , to break to pieces , to
Read Moreمترادف روح: جان، روان، امر، وحی، فرشته، ملک، صفا. متضاد روح: جسد، جسم، کالبد. برابر پارسی: روان، روان، جان، فروهر. معنی انگلیسی: psyche, shadow, soul, spirit, apparition, esprit, inner man, juice, phantom,
Read Moreخرد. 0. اطلاعات بیشتر واژه. مترادف. درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد. كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی. wisdom, reason ...
Read Moreمعنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسید جستوجو در همهٔ واژهنامهها
Read Moreواژگان مترادف و متضاد. نمایش تصویر. معنی. خرد کردن. پخش صوت. معنی 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن. 2- درهمشكستن، نابود كردن. 3- تبديل كردن. انگلیسی grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish,
Read Moreالصين -تشنغ تشو -المنطقة الوطنية للتنمية الصناعية للتكنولوجيا المتطورة، جادة العلوم رقم 169.